کسب و کار کارآفرینانه و غیر کارآفرینانه
- اول کسب و کار کارآفرینانه: ایده آنها مطلقا ناب و دارای ابعاد علمی و عملی مشخص است. سازماندهی منابع انسانی بر اساس مهارت ها، قابلیت ها، تجربه و خلاقیت خواهد بود. این فرایند را تیم سازی گویند. وجود ظرفیت لازم برای واگذاری مسولیت، ظرفیت جذب بالا جهت یادگیری و نیز برخورداری از ظرفیت بالای انعطاف پذیری در مقابل نوسانات/.
- مسولیت پذیری افرادی که کسب و کار کارآفرینانه دارند یعنی اینکه به عنوان مثال من دارم تغییرات را حس میکنم و سریع میرم سراغ ساختن یه دستگاه برای جواب به تغییرات که هم نیاز بازار رو بر طرف کنیم هم خودمون نسبت به کاری کردیم خرسند بشیم.
- بحث بعدی این است که در شروع کار خود شخص کارآفرین همه کاره است پس از مدتی به تفکیک اختیار است. برای همین کارمند استخدام می کند، کسانی را استخدام می کند که ظرفیت یادگیری و مسولیت پذیری بالایی دارند. پذیرش تغییرات مثبت و غیر مترقبه: – نیروهای انسانی نقش قطعات پازل را در فرایند کار دارند .
- ما باید تغییرات را چه مثبت و چه منفی بپذیریم نیروهای انسانی در پذیرش ریسک و سرنوشت کارآفرین شریک می باشند ، یعنی آدم هایی که استخدام کردیم احساس دلسوزی بکنند نیروهای انسانی از استقلال عمل و فضای بیشتری برای نوآوری های فردی برخوردار هستند ، یکی از ویژه گی های مهم کسب و کار کارآفرینانه این نکته بود گفته شد.
دوم، ویژگی کسب و کار غیر کارآفرینانه:
- ایده آنها همان ایجاد درآمد و استفاده از نیاز های کاملا آشکار است که از سهولت برخوردار است ، مثلا ۱۰۰میلیون پول داره آژانس میزنه. استخدام افراد با اولویت دستمزد و بعد مهارت. استخدام افراد برای کار تعریف شده ، وظایف مشخص است. استخدام افراد با سطح مهارت متوسط انتقال دانش محدود و مهارت محدود.
- واگذاری مسولیت بر اساس سوابق کاری. جابه جایی نیروها در زمان های مورد نظر مدیر و استفاده از خویشاوندان به جای استفاده از سایرین کار کاملا شناخته شده و انگیزش بر اساس تغییرات در بخش می باشد. سهم پاداش مالی در مقابل تغییرات نسبتا وسیع مالی محدود بوده و توسط مدیر اجرا میشود. افزایش مهارت ارتقای دانایی به صورت رسمی و غیر منظم با تشخیص مدیر.
برای شروع کسب و کار چه کارآفرینانه و چه غیر کارآفرینانه به طور کلی ۳روش وجود دارد
-
- ابتدا استفاده از یک نوآوری برای شروع کسب و کار، برای این کار شخص باید یک دانش ضمنی ازموضوع داشته باشد، از این دانش برای کشف فرصت استفاده میشود (مثلا دستگاهی برای اینکه میزانرطوبت خاک را می سنجد و متناسب با آن آبیاری صورت میگیرد). معمولا در این روش اول افراد درسطح کوچک شروع به فعالیت میکنند. وقتی محصول ساخته شد باید یک مزیت رقابتی ایجاد کند نسبت به رقبا، در ایران مزیت رقابتی نسبت به رقبای خارجی قیمت است. پس از تولید شروع به فروش میکنیم. پس از مدتی با توجه به اینکه شرکت استراتژی رشد دارد باید مزیت رقابتی محصولات را افزایش دهد و به رقابت بپردازد. بعضی وقتا با توجه به اینکه رقبا زیاد شده اند، تصمیم می گیریم که یک محصول دیگه تولید کنید به عنوان مثال میریم یه دستگاهی رو می سازیم که ازت و پتاس خاک رو بسنجه و در زمان های خاص که گیاه به این مواد بیشتر نیاز دارد به ما خبر بدهد. این روند برای این دستگاه هم طی می شود. پس ابداع و نوآوری یک روش بود.
- در روش دوم با استفاده از سوداگری یک کسب و کار را راه اندازی می کنیم. یعنی اینکه یه دستگاه یا یک کسب و کاری وجود دارد ولی یه سری کمبود ها وجود دارد ما میریم اون کمبود ها را بر طرفمیکنیم و کسب و کار جدیدی را شروع میکنیم. یا نه اون کسب و کار مشکلی نداره ولی در مورد وسایل جانبی کمبود دارند ما با تامین وسایل جانبی آن کسب و کارها یک کسب و کار جدید را راه اندازی می کنیم.
- روش سوم مدیریت ریسک است. یعنی اینکه یه کسب و کاری که مبتنی با ریسک شکل گرفته برای مشتریان آن نیز دارای ریسک هست. برای همین یه شرکتی از همین فرصت استفاده میکند و شکل میگیرد، سازوکار این شرکت ها به این صورت هست که ریسک رو برای مشتریان کم کند. به عنوان مثال در مورد آبیاری قطریه ای وقتی جدید بود یه سری شرکت ها اومدن گفتن که کشاورز خودش به هیچی کار نداشته باشه ما خودمون هر چند وقت یه بار این سیتم هارو چک میکنیم و وسایل مورد نیاز رو کم و اضافه میکنیم، این نوع کسب و کارها با روش مدیریت ریسک شکل گرفته اند.
دیدگاه خود را بنویسید